محل تبلیغات شما

ماییم و در این آینه حیران تو بودن
یک عمر تماشاچی چشمان تو بودن

این گونه به پیشانی عشاق نوشتند :
دل دادن و افتادن و ویران تو بودن

تقدیر چنین بود : بمیریم و بمیریم
دادند به ما قسمت قربان تو بودن

درویشی و بی خویشی و پیمانه پرستی
پیوسته چنین باد : پریشان تو بودن

رفتیم و رسیدیم و نشستیم و شکستیم
صوفی به خطا دم زد از امکان تو بودن


 

دلم اهل خراسان بود و چشمم رومی عاشق

بگذار در آیینه ببینم غم خود را

ماییم و در این آینه حیران تو بودن

تو ,آینه ,چنین ,حیران ,ماییم ,باد ,آینه حیران ,ماییم و ,این آینه ,حیران تو ,و در

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها